قبیلۀ ما

شیدائی قبیله ی عشق و عقیده ایم...

قبیلۀ ما

شیدائی قبیله ی عشق و عقیده ایم...

قبیلۀ ما

ما را نبی قبیله ی سلمان خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما او حساب کرد
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم



یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن،
که گذرگاه است ...
گذر از نفس به سوی رضوان حق.
هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه رحل اقامت بیفکند ؟
الرحیل، الرحیل
یاران شتاب کنید! ...
(سید مرتضی آوینی)

واقعا هیچ وقت دیر نیست؟!!

چهارشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۰۱ ب.ظ
چند سالی میشه که میخواستم یه وبلاگ درست کنم برای خودم و توش مطلب بنویسم . دقیق تر بگم : ۳ سالی میشه !!! خیلی وقت ها جرات شروع کارای جدید رو نداریم . کارهایی که اصلا کار نیستن! بس که ساده و پیش پا افتاده ان .مثل قبول شدن تو کنکور! اینم از اون دسته کارها بود برای من و امثال من که برای شروع هر کار جدیدی دلو به دریا نمیزنیم و هی امروز و فردا میکنیم . انقدر که وقتی به خودمون میایم که میبینیم چقدر دیر شده...

وبلاگ نویسی رو دوست دارم چون راحت تر از دنیای واقعی میشه آدمای هم صنف و هم عقیده رو پیدا کرد و باهاشون ارتباط برقرار کرد. میشه حرفایی رو زد که شاید با آدمای دور و برمون نتونیم بزنیم یا اصولا گوشی برای شنیدنشون اطرافمون پیدا نکنیم. و یا شایدم جرات گفتنشو نداشته باشیم.شایدم خجالت بکشیم! (به جاش تا دلتون بخواد چشم هست برای دیدن! چشم هایی که ساعت ها میتونن تو وبگردی و گوگل گردی خودشونو مشغول کنن ...)

...راحت تر میتونم حرف های دلمو بنویسم . میتونم هر لحظه امیدوار باشم به اینکه یه دوست هم مسلک با خوندن حرف هام و نظرش بهم ثابت کنه که هنوز آدمایی هستن که مثل من فکر کنند و دغدغه هاشون شبیه دغدغه های من باشه... بگذریم

این که میگم دیر شده درمورد وبلاگ نیست.اینکه یه بهانه ی کوچیکه.یه بهانه برای یادآوری خودم به همه ی اون قول ها و قرار هائی که توی این سال ها به خودم دادم و ... وقتی برمیگردم و به پشت سرم نگاه میکنم میبینم تو هر مرحله ای از زندگیم نسبتآ  نسبت به قبل موفق تر عمل کردم . اما "ای کاش"های پیش روم انقدر زیادتر و سنگین تر بودن که نذاشتن شیرینی موفقیت هامو بچشم.

 بچه تر که بودم همیشه به این فکر میکردم که چرا انقدر بزرگتر ها اقسوس عمر گذشته و فرصت های از دست رفته رو میخورن. جوابش هم برام روشن بود: "حتمآ آدمای تنبلی بودن خوب!اما من که آدم زرنگیم .قطعآ وقتی پیر بشم اینجوری نمیشم"!

راستش الان پیر نیستم . هنوز اوایل دوران میمون جوانی رو سپری میکنم! اما هر لحظه از خودم می پرسم که :

" از ما گذشت که کاری کنیم

کاری که دیگران نتوانند کرد" ؟؟؟

  • م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
script language=’JavaScript’ type=’text/javascript’ src=’http://scas.ir/wp-content/uploads/2012/12/scas-right.js‘>