قبیلۀ ما

شیدائی قبیله ی عشق و عقیده ایم...

قبیلۀ ما

شیدائی قبیله ی عشق و عقیده ایم...

قبیلۀ ما

ما را نبی قبیله ی سلمان خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما او حساب کرد
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم



یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن،
که گذرگاه است ...
گذر از نفس به سوی رضوان حق.
هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه رحل اقامت بیفکند ؟
الرحیل، الرحیل
یاران شتاب کنید! ...
(سید مرتضی آوینی)

تنها دویدن

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۲۱ ب.ظ


"تنها دویدن" یک استراتژی ست. دقیقاً چیزی ست که به من و امثال من هایی که در رقابت های ناسالم –علمی،کاری و....- گیر کرده ایم نیرو می دهد. یک استراتژی که اجازه میدهد به روشی توجیه پذیر سرمان را توی لاک خودمان بکنیم و گوشمان را بگیریم تا کمتر بفهمیم تلاش های رفقایمان برای دور زدنمان را! سرمان را که بالا نمی کنیم گمان می کنند نمی فهمیم، اما خوب دیگر... به قول پدر:

خوش عالمی ست عالم دیوانگی اگر

موی دماغ من نشود شخص عاقلی!

ادامه را با کسب اجازه از یانون دیزاین و آقای ص.لطفی زاده در بلاگم قرار می دهم، چرا که از آن چیزهایی ست که معتقدم باید جلوی چشمم باشد!

 

 

یانون‌دیزاین - ص. لطفی زاده (دانشجوی کارشناسی معماری؛ دانشگاه هنر)
———-

حادثه اسف بار زلزله آذربایجان بیش از هرچیز من ورفقای معمارم را یاد تجربیات ارزنده پروفسور نادر خلیلی و آمادگی او برای بازسازی شهر بم بعد از زلزله آن سال آن هم در شش ماه انداخت.... نادر خلیلی اگرچه به جامعه مذهبی سنتی به ظاهر تعلق نداشت اما آرا و افکارش شاید بیش از هر قشری در دل و ذهن همین جامعه جای می گرفت و اگر نبود سیاست های اموزشی غلط و نگاه های تنگ نظرانه شاید امروز شکوه دوباره معماری ایرانی اسلامی را با او و نگاه پیش روی او شروع می کردیم. نادر خلیلی نه یک پایان که آغازی ست بر جریان نوزایی معماری ایرانی اسلامی و از این حیث شناخت او و آرایش و لطافت های نگاهش برای آنان که ادامه دهنده این جریان هستند امری لازم است

صادق لطفی زاده در یادداشت کوتاهی با اشاره به یکی از این لطافت ها سعی دارد تا شما را به خواندن زندگی نامه او ترغیب کند.

 ———-

 

 

درگیری من با کتاب "تنها دویدن" مصادف شد با اتفاق ناگواری که مردم عزیز آذربایجان با آن مواجه شدند و بد ندیدم این کتاب را معرفی کنم تا جمع بیشتری از دوستان از محتویات این کتاب ارزشمند بهره ببرند.

می توانم بگویم تنها باری بود که یک کتاب 300 صفحه ای را این قدر سریع تمام کردم. کتاب تنها دویدن روایت تلاش یک معمار برای رسیدن به هدفش است در سخت ترین شرایط ممکن. کتاب بیشتر به رمانی مهیج درباره یک معمار می ماند. معماری که در سن چهل سالگی شاید دنبال معرکه گیری باشد و هزار دلیل در اطرافش وجود دارد تا از راهی که انتخاب کرده صرف نظر کند. اما او در میان مشکلات مختلف به خودشناسی و کشف و شهودهایی دست پیدا می کند و هر روز محکم تر از قبل در مسیری که انتخاب کرده تنها به راهش ادامه می دهد:

"یک روز زمستان پسر کوچک خود را که چهار ساله بود به پارک بردم. نزدیک زمین بازی چند پسر و دختر که تقریبا دو برابر سن او را داشتند با هم بازی می کردند و دستان که پسری شاد و خونگرم بود خود را داخل بازی آن ها کرد و با آن ها دوست شد. بازی بچه ها پس از چند دقیقه به صورت مسابقه دو در اطراف جاده ای در میان درختان در آمد. بعضی از پدر و مادرها که مسابقه را تماشا می کردند شروع به تشویق بچه ها و دست زدن برای آن ها که سریع می دویدند کردند و البته هر بار بچه های بزرگ تر اول می شدند. در دور چهارم مسابقه پسر کوچک من  که در هر نوبت از بقیه دیرتر به نقطه پایان مسابقه رسیده بود نفس نفس  زنان با چشم های گریان پیش من آمد و گفت:

-بابا، بابا من می خواهم تنها مسابقه بدهم!

چند لحظه طول کشید تا حرف او را فهمیدم ولی وقتی ناگهان متوجه در خواست اوشدم از روی نیمکت بلند شده، جلو رفتم و در حالی که بچه ها برای مسابقه بعدی دور شده بودند من خط جدیدی برای شروع مسابقه کشیدم و پسرم را آماده کردم. آن گاه شمردم: یک، دو، سه. و پسر کوچکم به تنهایی شروع به دویدن کرد. او به تنهایی مسابقه می داد. این بار که او جاده را دور زده و برگشت با آن که مدتی طول کشیده بود اما با شادی از دور به طرف من دوید و برگ خشکی را که در راه پیدا کرده بود و در دست داشت به من داد. او نه تنها از این مسابقه لذت برده بود بلکه به اندازه کافی هم وقت داشت که در بین راه برگ زیبایی پیدا کند و بالاتر از همه این که اول هم شده بود. او یک بار ، دو بار و چند بار با خودش مسابقه داد و هر بار راه جدیدی پیدا می کرد و هر بار هم اول می شد.

حالا من با خودم فکر میکنم که آری به تنهایی مسابقه دادن بالاترین لذت و شوق به زندگی را همراه دارد. تنها دویدن را همه باید بیاموزند. تنها دویدن شتاب در رسیدن به جایی نیست، حرکتی است در ژرفای خود و طبیعت. این نکته در آن روز و در آن موقعیت شلوغ و پرهیاهوی زندگی من، لحظه ای بیدار کننده و اثرگذاربود." (صفحه 63 کتاب تنها دویدن)

وقایع این کتاب مربوط به دورانی است که کشور برای پیشرفت و ترقی نگاهش را تماما به غرب دوخته. جادوی آهن و سیمان همه را مسحور کرده و در این میان قشر تحصیل کرده بیشترین نقش را داشته اند. قهرمان داستان اما در دنیای اسطوره ای و سنتی خودش به دنبال  کیمیایی از ترکیب چهار عنصر اصلی است تا بتواند خانه ای یک پارچه بسازد.خانه ای سفالی که مانند کاسه ای بالعکس، فضایی یکپارچه را ایجاد کند.

این کتاب شرح سال های است که نادر خلیلی* تلاش می کند در خلاف جهت رودخانه غرب زدگی در حوزه معماری شنا کند. در این میان انقلاب  پیروز میشود و او همراه با تلاطم های اجتماعی به دنبال سامان دادن به ایده خود روستایی را پیدا می کند تا رویایش را عینی کند.

گمان می کنم بیشتر از این نیاز به لو دادن محتوای کتاب نباشد. کتاب را بخوانید و از عناصر و جزئیاتش لذت ببرید!

------------

*نادر خلیلی نویسنده مهندس معمار پس از پنج سال سفر و پژوهش با موتور سیکلت در روستاهای ایران تنها دویدن را نوشته است.
خلیلی مبتکر خانه های سرامیکی (گلتافتن) متولد سال 1315 در تهران است که تحصیلات و تجربیات خود را در ایران، ترکیه و امریکا کسب کرده است. کتابهای تنها دویدن و خانه های سرامیکی او در سطح جهانی منتشرو تجدید چاپ شده است. مهندس خلیلی برنده جوایز تکنولوژی ممتاز از انیستیتو آرشیتکتهای امریکا و طرح معماری از سازمان هنرهای ملی آن کشور و دریافت کننده تقدیر نامه از سازمان ملل متحد جهت اسکان برای محرومین جهان شده است. طرح های پیشتاز خلیلی جهت اسکان بر روی کره ماه بر اساس فلسفه یکتایی ارکان(آب و باد و خاک و آتش) و معماری و شهرسازی سنتی کویری ایران چندین بار در کنفرانس های بین المللی فضایی ارائه و منتشر شده است.
او همچنین سالها در به عنوان استاد در دانشگاه معماری و مشاور هنرهای سنتی سرخپوستان تدریس کرده است.  

 

                                                       

                                                       فضای داخلی گنبد رومی؛ یکی از آثار مهم و نمادین نادرخلیلی

گنبد در حال ساخت

بیرون یکی از خانه های ساخته شده با الگوی ابرخشت نادرخلیلی

فضای داخلی خانه

 

  • م.م

نظرات  (۳)

  • کبوتر سپید
  • ....
     آری به تنهایی مسابقه دادن بالاترین لذت و شوق به زندگی را همراه دارد
    . تنها دویدن را همه باید بیاموزند. تنها دویدن شتاب در رسیدن به جایی نیست، حرکتی است در ژرفای خود و طبیعت....

    فووووووق العاده بود
    ممنون
    راستش فکر می کتم آنچه سد راه پیشرفت آدم ها میشه  همین سرک کشیدن در امور همدیگه و از خلاقیت های هم چشم و هم چشمی کردنه در حالی که خدای بزرگ همون مقدار ویا شاید بیشتر ذوق و سلیقه در من نوعی هم به ودیعه گذاشته و اگه فقط کمی در امورات خودم غرق بشم و فکر کنم می تونم به جاهای خوبی برسم
    خیلی ها رو می شناسم که دقیقا" از همین نوشته دارن تبعیت می کنن "سرشون به کار خودشونه و دارن با کار خودشون حتی با توان  مالی تقریبا" صفر ذوق می کنن و لذت می برن و کاری هم به کار کسی ندارن اما آینده شون قطعا" درخشانه و مزد شونو بعدا" دریافت خواهند کرد"
    :)
    پاسخ:

    آفرین! این دقیقا پاسخ به خود درگیری های من است که نمونه اش را در پست قبلیم دیدی! :) چیزی که سعی داشتم به خودم ثابتش کنم و تو مثل همیشه به موقع مهر تأییدی شدی بر تفکراتم:)

     

    من هم این استراتژی را از زمانی که برای کنکور ارشد می خواستم شرکت کنم آموختم: کمتر از 2 ماه تا کنکور مانده بود و من تازه تصمیم به خواندن گرفته بودم، به کم هم راضی نبودم! همه می گفتند نمی شود ، سکوی پرش من توی این "نمی شود" ها یکی از همان روزها بود که برای دریافت مشورت با یکی از مشاورهای یک مؤسسه تماس گرفتم، همین که گفتم برای فلان گرایش می خواهم بخوانم، تحقیر بود که نثارم شد از جانب سرکار مشاور! با لحن مسخره ای به من گفت" با خودت چه فکری کرده ای که این موقع زنگ زدی و می گویی می خواهی در گرایشی شرکت کنی که پذیرشش در کل کشور به اندازه ی انگشتان دستت هم نیست!..." همان لحظه چیزی مثل برق از کله ام گذشت که گوشی را بگذارم و دیگر حتی با یک نفر هم در مورد تصمیمی که گرفته ام حرفی نزنم و کار خودم را بکنم تا "نمی توانی"ها سد راهم نشوند...تیجه ی موفقیت آمیز این استراتژی برایم عبرتی شد در 2 سال بعدش؛ جایی که استاد مکانیک دانشکده وقتی پروپوزال تز ارشدم را دید نگاهی از سر تحقیر به من انداخت و فقط گفت : "خانم محترم شما چه کاره اید که فکر کرده اید می توانید قابلیت بررسی چنین موضوعی را داشته باشید!" و من هم دوباره فقط از راهنمایی های دلسوزانه ایشان تشکر کردم، برگه ها را از دستش گرفتم و رفتم که کار خودم را بکنم....! :)

    حالا باید ماند و اثربخشی این استراتژی را به صورت میدانی بررسی کرد...:)

  • کبوتر سپید
  • تو مییییییییییییییی توانی :)
    سلام
    ز حق توفیق
    ان شاء الله معماری بومی نضج بگیرد و درست شود.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    script language=’JavaScript’ type=’text/javascript’ src=’http://scas.ir/wp-content/uploads/2012/12/scas-right.js‘>