قالب:
مقایسه ها زیادی ابتدایی بود. چند تا بچه ی "غیر هنریِ هیچی ندون" هم که اون صحنه ها رو میدادن دستشون، بهتر مونتاژ میکردن و یه مقدمه و مؤخره میدادن به کار! نتیجه گیریشم نخواستیم حتا! اما خوب، خوبه که بالاخره یکی یه چیزی گفته. از هنریا که دودی بلند نمیشه، حق همینه که کار بره دست فنی ها، یه حرفی میزنن و تکونی به خودشون و بقیه میدن.
محتوا:
حرفای تکراری
اثر:
1- صحنه های خاک سپاری شهدا تو دانشگاه برام غیرقابل تحمل بود؛ یادم میومد به تجربهی خاکسپاری شهدا توی دانشگاه خودمون، یکی دوماه بعد اون فاجعه؛ بهار سال 85. وقتی بچه ها با افتخار از غیرت انجمنیای شریف حرف می زدن و شیرمون می کردن که ما هم همون تجربه رو تکرار کنیم ... از پپه بودن خودم تو اون سال ها حالم بد میشه...وقتی حتا بعد این موضوع هم نفهمیدم انجمن و کمپین و دوره های ادبیات زنان اون ساختمون عتیقه ی میدون انقلاب بچه ها چه معنی میده...
2- چند تا جملهی سید علی روحانی ( ... وقتی به این تشخیص برسیم که امکان اثرگذاریمون وجود داره، قطعاً اینجا رو ول نمی کنیم بریم، حتی اگر احساس کنیم امکان اثرگذاری هم کمه... ما در برههای از تاریخ هستیم که شیعه حکومت داره، اون چیزی که خیلی مهمه اینه که کارایی همچین حکومتی نشون داده بشه و اثبات بشه...)
+
گریه ی زیبای دکتر مشایخی، وقتی از رفتن و موندن می گفت
به دل نشستهمینشم خوبه
- - -مینو می خواد بره
دوست ندارم نتیجه بگیرم که همه چیز سرجای خودشه ...
- ۰ نظر
- ۲۹ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۰۸