"و من یتق الله یجعل له مخرجا"
شبی که فردایش میخواستم به دانشگاه تهران بیایم، برایت نامه ای نوشتم. در آن نامه ، مبسوط! از تو خواسته بودم در هیچ مسئله ای و هیچ کاری آدم های "نا اهل" سر راهم قرار ندهی ؛ کسانی که به هر نحوی از پسشان بر نیایم. گفتم عطایشان را به لقایشان می بخشم و در عوض می خواهم مرا با "خودت" تنها بگذاری. باید به خودم می آمدم ، عهدی که با تو بسته بودم را فراموش کرده بودم و در ذهن بی پروایم غرق شده بودم. باید یادم می آمد که تو بیش از آن که من لیاقتش را داشته باشم به من و بر من بخشیده ای . گاه و بی گاه به چرایی این همه لطفت فکر کرده ام ، اما هیچ گاه جز تعدادی " شاید" بی محتوا ، برایش پاسخی پیدا نکرده ام، و فقط مثل همیشه بر خود لرزیده ام که نکند به جبرانش حسابی عمیق در کار باشد و من مثل همیشه سرافکنده... .
یادت هست؟ 2سال پیش در همین روزها بود که قید همه چیز را زده بودم و به دنبال "راهی جدید" بودم تا تن و روح خسته ام را از آن 4 سال بی هوده رها کنم و پروازی دوباره بگیرم. یادت هست که دیگر هیچ کدام از تلاش های گذشته برایم مهم نبود و فقط شب و روز آن "راه جدید" را جست و جو می کردم؟ چقدر دلم می خواست نشانه ای بیابم که راهنمای این مسیر جدید ناشناخته ام باشد. و تو در کمال ناباوری نشانه ات را در همان مسیر قبلی ام قرار دادی که از آن فرار می کردم ؛ رتبه ی 5 کشوری کارشناسی ارشد ، آن هم در آن اوضاعی که قطعا شایستگی اش را نداشتم ، فقط زمانی برایم معنا پیدا میکرد که به یاد تجدید عهد جدیدم با تو می افتادم. می خواستم راه جدید زندگیم از مسیر تو، رضای تو ، و محبت اهل بیت پیامبرت بگذرد. 5 به نشانه ی 5 تن ، در آن حال و هواهای عجیب ، نشانه ای بسیار عمیق بود که البته بصیرتش را آن زمان هنوز به تمامی نداشتم.
مدتی از آن زمان گذشته ؛ کمی کمتر از 2 سال ، و در این مدت ، تو ذره ای از آن همه باران لطفت را بر سر من کم نکرده ای ، آدم های "اهل" بر سر راهم قرار داده ای و "نا اهلان" را همیشه غافلگیرانه از سر راهم برداشته ای ! حتی زمانی که خود به اصرار به سمتشان می رفتم ، دستم را گرفته ای و به حال خود واگذارم نکرده ای . و من همچنان به این فکر میکنم که:
در این 2 سال چه کرده ام که برای خاطر تو و محبت اهل بیت پیامبرت بوده باشد؟!
نکند باز هم اشتباه رفته ام؟
هنوز راه قبیله ام را پیدا نکرده ام...
چشمهایم دلیل تازه می خواهند....
و من یتق الله یجعل له مخرجا ...
- ۹۰/۰۹/۰۳