وظیفه یا خدمت ؟
فذکر... شاید سودبخش بیفتد !
برنامه ی " گفتگوی تنهایی" را تماشا می کردم . مصاحبه با رضا کیانیان بود. برداشت به جایی ازمفهوم کلمه ی "خدمت " داشت. می گفت اینکه بگوئیم "خدمت" می شود : "منت گذاشتن"...
راستش بعضی واضحات را وقتی سر به زنگاه از زبان دیگرانی که انتظارش را نداریم بشنویم خیلی چسبناک است، می رود و ته کاسه ی باورمان را هم می زند...
ما دائم دم از خدمت کردن می زنیم ، درحالی که متوجه نیستیم این راهی که ما آن را خدمت می نامیم در حقیقت همان مسئولیت ها و وظایفی ست که اغلب از انجامشان غافلیم و اگر انجامشان ندهیم ، حسابمان با کرام الکاتبین است. حالا آمده ایم و با انتخاب قالب جدیدی به نام "خدمت" هم برای خودمان سوت و کف و هورا می کشیم و هم سرهمنوعانمان منت می گذاریم.
راستی اگر باورمان شود و 2زاریمان بیفتد و بفهمیم سنگینی بار مسئولیت هایمان را ، ... چه می شود؟
مسئولیت در همه ی زمینه ها را می گویم، البته برای مایی که خودمان را پیرو مکتب اهل بیت و محب علی علیه السلام می دانیم ، همه ی این "همه ی زمینه ها" می شود یکی : دین و دنیایمان می شود یکی و دیگر نگران نخواهیم بود که چقدر از آنچه که باید باشیم و از آن مسئولیتی که برای به دوش کشیدنش آمده ایم فاصله داریم. نگران هدر رفتن فرصت های دنیایی مان برای کسب لحظات آخرتی مان نخواهیم بود.
آه که چقدر با این "یکی شدن" فاصله دارم :(
تعبیر آخرتی اش می شود همان که استاد پناهیان -در مورد تبلیغ دین- می گفتند :
" تبلیغ ویژگی مومن است نه وظیفه ی مومن" !!
دقت فرمودید چه شد؟
یعنی حتی وظیفه وظیفه کردن هم کشک !
همه چیز در مومن بودن جمع می شود ، مومن که باشیم علامتش می شود اینکه دیگر نه به خدمت فکر می کنیم و نه به مسئولیت ، که دائم بخواهیم با خودمان کلنجار برویم که کارمان را درست انجام بدهیم و خیر سرمان خدمت کنیم ! واقعیت این است که همه ی وجودمان می شود غیر و این یعنی عین خدمت و یا انجام وظیفه...
وظیفه محور بودن ، مسئولیت محور بودن ...
چقدر این بازی کلمات عمرمان را به هدر داده اند
نه خدمت می خواهیم نه انجام وظیفه
لطفا مومن باشید!
- ۹۱/۰۵/۲۹