عهد
جمعه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۱، ۰۷:۰۶ ق.ظ
جاذبه ی خاک به ماندن می خواند،
وآن عهد باطنی، به رفتن ...
عقل، به ماندن می خواند،
و عشق به رفتن ... و این هر دو را خداوند آفریده است
تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
سید مرتضی آوینی
در آدمی، عشقی و دردی و طلبی، و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود، که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل، در هر پیشه و حرفه و صنعتی و منصبی، تحصیل علوم و نجوم و غیره می کنند و هیچ آرام نمی گیرند، زیرا آنچه مقصود است، به دست نیامده است
آخر ، معشوق را "دل آرام" می گویند! ؛ یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر، چون آرام و قرار گیرد ؟
این جمله خوشی ها و مقصودها، چون نردبانی است و چون پایهای نردبان، جای «اقامت» و «باش» نیست، از بهر گذشتن است. خنُک اورا که، زودتر بیدار و واقف گردد تا راهِ دراز بر او کوته شود و درین پایهای نردبان، عمر خود را ضایع نکند.
فیه ما فیه - مولانا جلال الدّین محمّد مولوی
- ۹۱/۰۶/۱۷