تلخی گناه
روز شهادت امام صادق علیه السلام بود و من به دلایلی که لبریز از بی لیاقتی بود از قافله عقب مانده ام . این را از همان لحظه ای که جلوی ورودم به مسجد شریف را گرفتند فهمیدم
چقدر گناه به درگاهت تلخ است و تلخ تر از آن وقتی است که تلخیش را با نیمی - تنها نیمی - از وجودت احساس می کنی
بارها خواسته ام نا امید شوم و تو نگذاشته ای . نا امیدی از آن دسته گناهانیست که شیرین ست! احساسی مثل قربانی بودن را به تو می دهد و تو می توانی در پناه این احساس برای مدتی شانه از زیر بار مسئولیت هایت خالی کنی. این روزها خیلی خسته ام و بیش از همیشه ناتوان برای بازی در نقش نا امیدها. حس میکنم در حاشیه قرارم داده ای. هم هستم هم اثری از بودنم نمی بینم. چقدر شیرین است کلماتی مثل " تو مرا فراموش کرده ای" به زبان آوردن و برای تو قیافه گرفتن! به خداوندی ات قسم حوصله ی این قرتی بازی ها را هم ندارم. یا فکری به حالم کن یا ...
دائم "انی عند ظن عبدی بی" ات را تکرار می کنم تا یادم نرود قرارمان را
- ۹۱/۰۶/۲۳