خستگی
اما افراد خسته از کجا قابل تشخیصند؟
از اینکه بدون هیچ استراحتی، مشغول به کارند وآرامش و عشقی را در وجودشان راه نمی دهند. افراد خسته تاجران خوبی اند،معمارانی موفق و کارمندانی نمونه و تمام این ها نشان دهنده ی فرارشان از خستگی است و هر چه بیشتر از آن فرار می کنند ، بیشترمطیع فرمانش می گردند. همیشه وقت کم می آورند و هرچه بیشتر می کوشند ، نتیجه ی کمتری می بینند. در زندگی خود،زندگی را ندارند.بین خود و خود واقعی شان ، پرده ای حائل است که قادر به شکستن آن نیستند... خستگی آثارش را روی چهره شان حک کرده است ، حتی بر دست هایشان ، حتی روی کلامشان... خستگی برای آن ها ، همانند یک رویای دست نیافتنی است و حس دلتنگی را در آن ها شدت می دهد...
اما آنچه را که به آن عشق می ورزیم ، چگونه می توانیم شناسایی کنیم؟
با آرامشی که به یکباره در درونمان احساس می کنیم. با ضربه ای که به قلبمان اصابت کرده ، با پاشیدن سکوت در کلام... آنچه بدان عشق می ورزیم با هیچ نامی خوانده نمی شود .خود را به ما نزدیک می کند و پیش از آن که واژه ای برای توقفش به کار بریم ، یا آنکه با نامش بخوانیم و با این کار مانع او شویم ، دستش را روی شانه مان قرار می دهد.او همانند یک مادر است...
فقط در همین لحظات است که انسانی با چهره ی جدید، متولد می شود. بی صدا و در حالتی که حضور ناپیدایی دارد و صورتش را به برف نزدیک کرده و از دنیا هیچ انتظاری ندارد، و فقط می خواهد او را با اندیشه های عاشقانه اش رها کنند ، ساعت ها ، روزها و حتی قرن ها...
و اینکه برای همیشه او را تنها بگذارند...
کریستین بوبن – 18 اثر
- ۹۱/۰۶/۲۳