در مَضِرّاتِ پایان نامه
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۱، ۰۳:۰۰ ب.ظ
برایم محرز شده است که پایان نامه همان پیچ اصلی پرتاب دانشجویان با استعداد ایرانی به خارج از کشور است . مخصوصا در مقطع تحصیلات تکمیلی (کارشناسی ارشد). دقیقا نقطه ایست که می شد در نظام آموزشی کشورمان با برنامه ریزی های صحیح و توجه دوچندان به مسئله – از شیر فهم کردن اساتید گرفته تا دادن امکانات و ...- جلوی این ضرر تاریخی فرار مغز ها را گرفت.*
دانشجویان با هزار امید، وارد دانشگاه می شوند، دانشجویانی که بیشتر زحمت کشیده اند یا از استعداد بیشتری برخوردارند یا احتمالا هدفشان چیزهایی فرای مسائل صرف مادیست هم که امیدوارتر! در طول دوره ی 2 ساله ی ارشد ، هر روز و هر روز با حجم انبوهی از اطلاعات روز دنیا آشنا می شوند و مصمم برای عملیاتی کردن هرآنچه که دیده و آموخته اند - بالاخص آن ها که بیشتر دل و جانشان برای پیش برد و ترقی کشورشان برق می زند!- به هر راهی که به مغزشان خطور می کند فکر می کنند تا بلکه پایان نامه شان را در بهترین و صحیح ترین و کاربردی ترین راه ممکن پیش ببرند.
تا آن که آخرین واحد ها یعنی پایان نامه سر می رسد. آنها که طول امل و آرزوهایشان بیشتر است ، از 1 سال قبل به همه چیز فکر می کنند و همه ی راه ها را برای درست پیمودن امتحان می کنند. استوار و با قلبی مطمئن قدم در راه می گذارند ...
بسم الله...
مشکلات یکی یکی خودشان را نشان می دهند و حتی برای گرفتن حال دانشجو هم که شده از هم پیشی می گیرند!
از نداشتن استاد آگاه به موضوع گرفته تا اصلا "نداشتن استاد" ! تا آنجا که آموزش می گوید اگر جز راهنمایت مشاور برداری دیگر کسی را برای داوری نداریم معرفی کنیم ها!! استاد دانشگاه های دیگر هم که نه...- چون احتمالا برای دانشگاهی مثل تهران افت دارد!- همان یک استاد هم که چون سرش شلوغ است ، به همه نمی تواند رسیدگی کند (7-8 تا پایان نامه ی در دست بررسی + 2-3 کار مدیریتی و اجرائی+ چند کار پژوهشی + تدریس در چند دانشگاه و دانشکده علی الخصوص پردیس بین المللی کیش(!)...)
از عدم دسترسی به بسیاری از منابع روز دنیا و نداشتن بعضی ازامکانات (آزمایشگاهی و مالی و ...)
از نداشتن اطمینان به حمایت برای کاربردی کردن ایده ها و نبود مراجع معتمد برای سپردن نتایج تحقیقات و ادامه ی آن ها پس از دفاع...
خلاصه همه چیز دست به دست هم می دهند تا نتیجه ای بسیار حداقلی از موضوع حاصل شود.
دانشجویان بی انگیزه می شوند و در اواسط کار جا می زنند. نهایتا به این فکر میکنند که یکجوری سر و ته قضیه را دربیاورند و بروند سراغ زندگیشان
آن عده ای هم که همیشه اهل تلاش بوده اند و یا به عبارت بهتر مصمم برای بردن بهره از استعدادهایشان ، ذهنشان لاجرم می رود سراغ ادامه ی تحصیل در خارج از کشور. باز هم از همین گروه،همانان که گفتیم دل و جانشان برای کشورشان برق می زد، می افتند سر دوراهی که بمانند و بنشینند یا بروند و-ضمن تصمیم به بازگشت- کوله بارشان را پرتر کنند؟ اینجا هم بسیاری دومی را انتخاب می کنند و می روند ...
--------------------------------------------------------------------------------
داستان ادامه دارد...
* در اینکه خودم را مغز بدانم شک کنید!
- ۹۱/۰۷/۱۷