و مائیم ، "من" های پرمدعا...
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...
"این همه از من توقع نداشته باش
شانه هایم تحمل "این همه" را ندارند"
بسیار بسیار ضعیف تر از آنم که می پندارند
چقدر خسته ام...
از بس خودم را سرزنش کرده ام
باور کن توی عرش ت هم مرا به خودمتهمی می شناسند ،
این همه اعتراف برایت کافی نیست؟
خسته ام از تناسب بستن های مدام بین پارادوکس هایت ، نتیجه نگرفتن ، باز ور رفتن با نشانه هایت و تکرار این چرخه ی باطلی که هیچ بارم نمی کند و روز به روز به فرسودگی روحم می افزاید
من ازایما و اشاره و نشانه هایت هیچ نمی فهمم
من بنده ی باهوشی نیستم
تو که نمی خواهی این یک مثقال عمرم را هم هدر دهی
این بی انصافیست که نگویی اشکال کارم کجاست و توقع اصلاحم داشته باشی
باورکن های و هوی دریا، در مقابل حال فجیع دل من کم می آورد
دیروز حس می کردم چقدر زندگیم را دوست دارم
امروز می خواستم توی سر تمام دنیا خراب شوم
احساس خوبی از بودنم در این جا و این مقطع از زمان ندارم
مخصوصا که قرار باشد محرم هم همین حالی باشم
این ها نشانی از دیوانگی نیست آیا؟
از قربان ت هیچ نفهمیدم
عیدم هم مبارک نبود...
من فقط تو را دارم، اما خوش به حال تو که جز من "دیگران"ی را داری که دلت به شان گرم است، هیچ هم که نباشد یکی را داری به اسم "انسان کامل"، او امروز حتما داشته برای تو قربانی می کرده، خوش به حال آن ها که امروز مستضعفان و جیره خوران قربانی "انسان کامل" بودند
در عرفه ات از حسین (ع) آموختم برای ن د ا ر ی هایم گله نکنم و
فقط بگویم شکر
باشد ، شکر
من که از تو طلبکار نیستم
سعی کرده ام درسم را از حسین(ع) ت یاد گرفته باشم
از تو طلبکار نیستم
فقط عاجزم
به گل نشسته ام
درمانده ام
از تو خواهش کردن را با طلبکاری یکی می دانی؟
از قربان ت هیچ نفهمیدم ، عیدم هم مبارک نبود...
-----
ضمنا: هوای بارانی ت را هیچ وقت دوست نداشتم، عجیب است این همسویی حال دل من با طبیعت تو، آخر عید که آسمان گریه نمی کند
ضمنا 2 : می گویند درماندگیتان را در خفا فریاد کنید، جایی که شما باشید و معبود
این جا هم نزدیک به خفاست البته
این جا جائی نیست که من بخواهم حرف های قلمبه بزنم، بلد نیستم، قصدش را هم ندارم که از عرضه ام خارج است
اما جای خوبیست برای نوشتن چیزهایی که پیش از این در کاغذهایی نوشته می شدند که هر از چندگاهی دسته دسته پاره می شدند
خوبی اش این است که آرشیو مرتبی دارد، آن گاه برمی گردم و خودم را با سال گذشته ام در همان تاریخ مقایسه می کنم، این از نتیجه ی اولین سالگرد:
"بله عزیزکم ، از ما گذشته است که کاری کنیم ،کاری که دیگران نتوانند کرد."
دیگر نمی خواهم 20 بگیرم ، همین که رفوضه نشوم برایم کافیست
-
تو به من از خودم مهربان تری ، درست است؟
دلم به حال درماندگی خودم می سوزد، می دانم ملائکه ات هم در عرش به من ترحم می کنند،
توهنوز دلت نسوخته است؟
- ۹۱/۰۸/۰۵
ممنون که زائر وبلاگ امام رئوف (ع) شدید . اجر شما با رب ودود ...
دل نوشته شما عین حرف های ماست : « در عرفه ات از حسین (ع) آموختم برای ن د ا ر ی هایم گله نکنم و
فقط بگویم شکر
باشد ، شکر
من که از تو طلبکار نیستم»
......اللّهم رضا برضائک و تسلیم بامرک.......التماس دعا