قبیلۀ ما

شیدائی قبیله ی عشق و عقیده ایم...

قبیلۀ ما

شیدائی قبیله ی عشق و عقیده ایم...

قبیلۀ ما

ما را نبی قبیله ی سلمان خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما او حساب کرد
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم



یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن،
که گذرگاه است ...
گذر از نفس به سوی رضوان حق.
هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه رحل اقامت بیفکند ؟
الرحیل، الرحیل
یاران شتاب کنید! ...
(سید مرتضی آوینی)

خدایا

دستمان را بگیر و نگذار این حرکت،از جنس آن خطاهایی باشد که ظهور آقایمان را به تعویق انداخته است.

ما به ظهور خیلی نزدیک شده ایم

استغاثه میکنیم به درگاهت

دستمان را بگیر و نگذار از عزت شیعه عقب نشینی کنیم

شاید تا پیروزی فقط یک ضربه ی شمشیر باقی مانده باشد...

  • م.م
بسم الله الرحمن الرحیم


برای جوانان شمال آمریکا و اروپا؛

تحولات اخیر در فرانسه و نمونه های مشابه آن در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا واداشت تا به صورت مستقیم با شما درباره این تحولات سخن بگویم. خطاب من به شماست؛ (شما جوانان)، نه به این خاطر که من توجهی به والدین شما ندارم، بلکه به این خاطر که آینده ملت ها و کشورهایتان در دستان شما خواهد بود و افزون بر این می دانم که حس حقیقت جویی در قلب شما جوانان پویاتر و قوی تر است.

خطاب من متوجه سیاستمداران و دولتمردان شما هم نیست زیرا باور دارم که آنان خود خواسته راه سیاستمداری و راستی و حقیقت را جدا کرده اند.

می خواهم با شما درباره اسلام سخن بگویم؛ بخصوص چهره ای که برای شما از اسلام ارائه شده است. تلاش های بسیاری در دو دهه اخیر بخصوص از زمان فروپاشی اتحاد شوروی صورت گرفته است تا این دین بزرگ را در جایگاه دشمنی دهشتناک بنشانند. تحریک احساس ترس و نفرت و استفاده سوء استفاده از آن در کمال تاسف سابقه ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد.

در اینجا، من نمی خواهم به هراس های مختلفی که کشورهای غربی تا کنون تلقین کرده اند بپردازم. نگاهی گذرا به مطالعات حساس تاریخ معاصر می تواند شما را به این حقیقت برساند که دولت های غربی رفتاری به دور از صداقت و با دورویی با ملت ها و فرهنگ های دیگر داشته اند که از تاریخ نگاری های جدید حذف شده است.

تاریخ های آمریکا و اروپا شرمسار از برده داری، خجل از دوره استعماری و آزرده از سرکوب ملت های رنگین پوست و غیر مسیحی است. محققان و تاریخ دانان شما به شدت شرمنده خونریزی ها به نام مذهب بین کاتولیک ها و پروتستان ها یا به نام ملیت ها در دوران جنگ اول و دوم جهانی هستند. این رویکرد قابل ستایش است.

با ذکر بخشی از این فهرست بلند بالا، قصد بازخوانی تاریخ را ندارم، بلکه می خواهم از شما بخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی غربی ها بعد از چندین دهه بیدار شده است. چرا بازبینی وجدان عمومی برای زمان های دور اجرا می شود و برای مشکلات جاری نه؟ چرا این تلاش ها برای جلوگیری از بیداری عمومی درباره مشکلات عمده مانند برخورد با فرهنگ و تفکر اسلامی صورت می گیرد؟
شما به خوبی می دانید که تحقیر و ترویج نفرت و ترس واهی از «دیگران» مبنایی عمومی برای همه سود بران سرکوبگر است. حال، از شما می خواهم از خود بپرسید چرا سیاست قدیمی گسترش «هراس» و نفرت، اسلام و مسلمین را با حجمی بی سابقه هدف گرفته است. چرا ساختار قدرت در دنیا می خواهد اندیشه اسلامی به حاشیه رانده شود و همچنان پوشیده بماند؟ کدام مفهوم و ارزش های اسلامی باعث اخلال در پیشرفت ابرقدرت ها می شود و کدام منافع هستند که در سایه تحریف وجهه اسلام در امان می مانند؟ 

حال خواست اول من این است: درباره انگیزه های پشت پرده تخریب چهره اسلام تحقیق و مطالعه کنید.

خواست دوم من این است که در واکنش به سیلی از اقدامات صورت گرفته برای گمراه کردن و پیش قضاوت ها، تلاش کنید تا اطلاعاتی مستقیم و دست اول از این دین را به دست آورید. منطق صحیح مستلزم این است که شما درکی از طبیعت و جوهره آنچه که آنان شما را از آن می ترسانند و می خواهند از آن دوری گزینید، داشته باشید.

اصراری ندارم که شما قرائت من یا دیگر قرائت ها از اسلام را بپذیرید. چیزی که از شما می خواهم این است: اجازه ندهید این پویایی و حقیقت موثر در دنیای امروز با احساسات و پیش قضاوت ها در اختیار شما قرار بگیرد. به آنان اجازه ندهید که با دو رویی، تروریست های مزدورشان را به عنوان نمایندگان اسلام معرفی کنند.

اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلی و اولیه آن دریافت کنید. اطلاعات مربوط به اسلام را از قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن بگیرید. می خواهم از شما بخواهم که به صورت مستقیم، قرآن مسلمانان را قرائت کنید. آیا شما تا کنون آموزه های پیامبر اسلام (ص) و اصول انسانی ایشان را مطالعه کرده اید؟ آیا پیام اسلام را از منبعی غیر از رسانه های دریافت کرده اید؟

آیا تا کنون از خود پرسیده اید که چگونه و بر چه مبنایی ، ارزش های اسلام توانست بزرگترین تمدن علمی و فکری را در دنیا ایجاد کند و در طول قرن ها بزرگترین دانشمندان و متفکران را بپروراند؟

از شما می خواهم اجازه ندهید تصویر سازی موهن و متعرضانه گردابی احساسی بین شما و واقعیت ایجاد کند و باعث شود احتمال داشتن یک قضاوت بی طرفانه از شما سلب گردد. امروز جوامع رسانه ای مرزهای جغرافیایی را در نوردیده اند. با این حال، اجازه ندهید که آنان شما را با مرزهای ذهنی و ساختگی احاطه کنند.

هر چند که کسی به تنهایی نمی تواند این خلاء های ایجاد شده را پر کند، هر کدام از شما می توانید پلی بین تفکرات و عدالت برای خلاء های ایجاد شده برای روشن کردن خود و اطرافیان خود استفاده کنید. هر چند این چالش بین اسلام و شما جوانان ناخواسته است، می تواند سوال هایی جدید در ذهن های کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش برای یافتن پاسخ به این سوال ها فرصتی مناسب برای یافتن حقیقت هایی تازه برای شما ایجاد می کند.

از این رو، فرصت را برای یافتن درکی صحیح و بی غرض از اسلام از دست ندهید تا با حس مسئولیت پذیری شما به سوی حقیقت، نسل آینده بتواند تاریخ این تعاملات بین اسلام و غرب را به صورتی وجدانی روشن تر و رنجش و خشمی کمتر بنگارد.

سید علی خامنه ای

بیست و یکم ژانویه دو هزار و پانزده (93/11/1)


متن کامل این پیام به زبان انگلیسی به شرح زیر است:


 To the Youth in Europe and North America 

Message of ayatollah Seyyed Ali Khamenei, Leader of The Islamic Republic of Iran


 In the name of God, the Beneficent the Merciful

 To the Youth in Europe and North America,

The recent events in France and similar ones in some other Western countries have convinced me to directly talk to you about them. I am addressing you, [the youth], not because I overlook your parents, rather it is because the future of your nations and countries will be in your hands; and also I find that the sense of quest for truth is more vigorous and attentive in your hearts.

I don’t address your politicians and statesmen either in this writing because I believe that they have consciously separated the route of politics from the path of righteousness and truth.

I would like to talk to you about Islam, particularly the image that is presented to you as Islam. Many attempts have been made over the past two decades, almost since the disintegration of the Soviet Union, to place this great religion in the seat of a horrifying enemy. The provocation of a feeling of horror and hatred and its utilization has unfortunately a long record in the political history of the West.

Here, I don’t want to deal with the different phobias with which the Western nations have thus far been indoctrinated. A cursory review of recent critical studies of history would bring home to you the fact that the Western governments’ insincere and hypocritical treatment of other nations and cultures has been censured in new historiographies.

The histories of the United States and Europe are ashamed of slavery, embarrassed by the colonial period and chagrined at the oppression of people of color and non-Christians. Your researchers and historians are deeply ashamed of the bloodsheds wrought in the name of religion between the Catholics and Protestants or in the name of nationality and ethnicity during the First and Second World Wars. This approach is admirable.

By mentioning a fraction of this long list, I don’t want to reproach history; rather I would like you to ask your intellectuals as to why the public conscience in the West awakens and comes to its senses after a delay of several decades or centuries. Why should the revision of collective conscience apply to the distant past and not to the current problems? Why is it that attempts are made to prevent public awareness regarding an important issue such as the treatment of Islamic culture and thought?

You know well that humiliation and spreading hatred and illusionary fear of the "other” have been the common base of all those oppressive profiteers. Now, I would like you to ask yourself why the old policy of spreading "phobia” and hatred has targeted Islam and Muslims with an unprecedented intensity. Why does the power structure in the world want Islamic thought to be marginalized and remain latent? What concepts and values in Islam disturb the programs of the super powers and what interests are safeguarded in the shadow of distorting the image of Islam? Hence, my first request is: Study and research the incentives behind this widespread tarnishing of the image of Islam.

My second request is that in reaction to the flood of prejudgments and disinformation campaigns, try to gain a direct and firsthand knowledge of this religion. The right logic requires that you understand the nature and essence of what they are frightening you about and want you to keep away from.

I don’t insist that you accept my reading or any other reading of Islam. What I want to say is: Don’t allow this dynamic and effective reality in today’s world to be introduced to you through resentments and prejudices. Don’t allow them to hypocritically introduce their own recruited terrorists as representatives of Islam.

Receive knowledge of Islam from its primary and original sources. Gain information about Islam through the Qur’an and the life of its great Prophet. I would like to ask you whether you have directly read the Qur’an of the Muslims. Have you studied the teachings of the Prophet of Islam and his humane, ethical doctrines? Have you ever received the message of Islam from any sources other than the media?

Have you ever asked yourself how and on the basis of which values has Islam established the greatest scientific and intellectual civilization of the world and raised the most distinguished scientists and intellectuals throughout several centuries?

I would like you not to allow the derogatory and offensive image-buildings to create an emotional gulf between you and the reality, taking away the possibility of an impartial judgment from you. Today, the communication media have removed the geographical borders. Hence, don’t allow them to besiege you within fabricated and mental borders.

Although no one can individually fill the created gaps, each one of you can construct a bridge of thought and fairness over the gaps to illuminate yourself and your surrounding environment. While this preplanned challenge between Islam and you, the youth, is undesirable, it can raise new questions in your curious and inquiring minds. Attempts to find answers to these questions will provide you with an appropriate opportunity to discover new truths.

Therefore, don’t miss the opportunity to gain proper, correct and unbiased understanding of Islam so that hopefully, due to your sense of responsibility toward the truth, future generations would write the history of this current interaction between Islam and the West with a clearer conscience and lesser resentment.

Seyyed Ali Khamenei

21st Jan. 2015
  • م.م

با این شعر، جیگر آدم حال میاد! :

 

نان به خون جگر درآوردن               از شعف بال و پر درآوردن

سالها توی مرغداری ها                از تن مرغ پر درآوردن

با صدای کلفت یک سی دی          را به نام قمر درآوردن

 مثل یک خر به گل فرو رفتن            و ادای بشر درآوردن

سالها در کنار یک نجار                  میخ از پشت در درآوردن

به شکم روی تخته خوابیدن           میخ کج را دمر درآوردن

مدتی هم کنار یک قناد                 نخ و مو از شکر درآوردن

پیش یک نعلبند ناوارد                   نعل از پای خر درآوردن

شهره بودن کنار یک جراح              به نخاع از کمر درآوردن

یا اگر از کمر نشد ناچار                  از پس پشت سر درآوردن

با سبد آب تا حلب بُردن                 پنبه از گوش کر درآوردن

به گدایی به روستا رفتن                چیزی از برزگر درآوردن

چون گدایان شهر سامرا                 خرج از رهگذر درآوردن

بعد یک عمر جنگ و خونریزی           از نفر بر نفر درآوردن

تن سپردن به خفت و خواری           پول با دردسر درآوردن

نان خود با تحر‌ّک موزون                  از طریق کمر درآوردن

یا به محض عبور یک خودرو             از چراغ خطر درآوردن

هندوانه فروختن با شرط                 هی بِبُرّ و بِبَر درآوردن

بیشتر هرچه را فرو بردن                 هرچه را بیشتر درآوردن

با درآوردن پدر از خود                      گاهی از خود پدر درآوردن

بعد یک هفته کار طاقت سوز           لقمه ای مختصر درآوردن

و به رغم شکست در هر کار            هی ادای ظفر درآوردن

در ستاد حوادث ناجور                     از ته دره خر درآوردن

و ادای حمایت از مردم                    با حقوق بشر درآوردن

خیر گفتن به پرسش مردم              آخر الامر شر درآوردن

مثل یک برده کفش و جوراب از         پای شیخ قطر درآوردن

یا که در سیرک ها صدا از خود          مثل یک جانور درآوردن

در میادین شهر با اسفند                چشم از بدنظر درآوردن

کندن چرم روکش اتوبوس                شد اگر، شافنر درآوردن

ماهی خشک در دهان بردن            بعد یک هفته تر درآوردن

به خدا بیشتر شرف دارد                 به معاش از هنر درآوردن !


.

تشکرات

از آقای «ناصر فیض» برای سرودن این شعر و تسلیت به جگر سوخته شان!

و از آقای م.ح برای معرفی آن!

  • م.م
یانون دیزاین،
شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ب.ظ


وقتی تصمیم گرفتند ساختمان غول‌پیکر ابراج البیت را بالای سر کعبه بنا کنند چندان رسانه‌ها سخنی نگفتند و جهان اسلام هم خبردار نشد. تقریبا زمانی مسلمانان از عمق فاجعه مطلع شدند که چهارصد متر از برج‌های ششصدمتری مجموعه ابراج البیت ساخته شده بود و چندی بعد هم پروژه با بی‌شرمی تمام و در سکوت فجیع سازمان‌های مدعی میراث فرهنگ و تمدن بشری افتتاح شد. برجی ششصد و اندی متری در فاصله‌ی کم‌تر از ۵۰ متر یکی از مهم‌ترین و کهن‌ترین بناهای تاریخی جهان -دینی و اعتقادی‌ش بماند...-

هر چه قدر ساخت ابراج البیت در سانسورهای رسانه‌ای و ناآگاهی مسلمانان به پیش رفت و همین امر عذر مهمی شد تا کسی خیال آن را نکند که بتواند اعتراضی کند، این روزها به صورت زنده هر صبح و در حال تناول سحری‌های ماه رمضان و از سیمای جمهوری اسلامی ایران در حال مشاهده روند اجرای پروژه‌ای بزرگ و مخوف در حاشیه بیت شریف الاهی هستیم و دم هم برنمی‌آوریم! و دو چندان مایه تاسف که دیدم در خیلی از سایت‌ها و رسانه‌های به اصطلاح مذهبی هم با آب و تاب از ویژگی‌های فنی و کارکردی این پروژه تعریف می‌کنند. 

پروژه گسترش بخش شمالی مسجد الحرام است که با تخریب‌های وسیع بافت قدیم و با سرعت سرسام‌آوری در حال اجراست. اما در کنار این تخریب‌های عظیم ساخت یک رینگ حرکتی -به اصطلاح ویژه معلولین و ناتوانان و حتی شاید موقت- در ارتفاع ۱۲ متری یعنی حدودا هم ارتفاع خانه خدا و در چند متری آن به کل نمای پرابهت خانه خدا و هندسه پنهان خالی فضای صحن بیت‌الله را که بی‌شک در ایجاد احساسات معنوی زایرین نقش تکمیلی دارد، برهم زده است. دلایلی که برای ساخت این رینگ عظیم مطرح کرده‌اند بسیار شبیه به دلایلی که برای ساخت ابراج‌البیت مطرح شد، در عین فریب مخاطب به انجام یک عمل منطقی نوعی فرافکنی و رد توجه از عمق فاجعه‌ای ست که در حال رخ‌داد است. دائمی بودن یا موقتی بودن این سازه چیزی از جرم آل سعود در هتک حریم کعبه کم نمی‌کند. چه بسا که همین موقتی‌بودن سازه معیاری برای سنجش میزان غیرت و هوش‌یاری جامعه اسلامی باشد و اگر ما را ناهوش‌یار دیدند معلوم نیست گام بعد چه خواهند کرد؟

به نظر می‌رسد با اصلاحات اخیر باید اذعان کرد حکومت سعودی در تخریب مسجد الحرام و بیت‌الله الحرام به موفقیت کامل دست پیدا کرده است.... کجاست فریادهای مسلمانان آزادی‌خواه و آگاه..... 

تخریب‌های این روزها در واقع برای الحاق این بخش شمالی مهم و بزرگ به مجموعه بیت‌الله الحرام است اما در حاشیه‌ی آن ناگهان رینگ بتنی عظیمی به دلایل واهی از دل صحن سربرمی‌آورد و تمام فضای هندسی و معماری و طبعا حسی مسجد‌الحرام را به کل دو شقه می‌کند.

بی‌دلیل نیست که در روایات شیعی به صراحت فرموده‌اند، او که بیاید، رد البیت الی اساسه، و المسجد الی اساسه و ..... او که بیاید بیت الله الحرام و مسجد نبوی و خیلی اماکن مقدس دیگر را به حال اصلی و وضع درست خودشان برمی‌گرداند. انگار قرار بود تا به این جا برسیم. باید این انحراف از معیار و دورشدن از اساس به طور خیلی آشکار دیده‌ می‌شد تا این احادیث و اخبار هم بهتر فهم بشوند، ....

  • م.م

1- هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته‌ی یار است.

۲- زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

۳- اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

۴- گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵- موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

۶- اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

۷- تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

۸- هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

۹- تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحما نی و… . کار محبت همین است.

۱۰- با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

۱۱- خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

۱۲- لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

۱۳- ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

۱۴- دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."

۱۵- هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.


منبع  سرمشق

 

  • م.م

همه‌ی اضطراب هایم کم بود، اضطراب 24 خرداد هم افتاده به جانم

تا همین دیروز این حالی* نبودم ها، یکمی که بیشتر تیز شده ام توی حرف‌ها و تبلیغات،‌ چنگِ چند دلی اش افتاده به روح و روانم،

احساس میکنم همان اتفاق ناخوشایندی که نمی خواستیمش دارد می افتد

چند نامزد داریم که هرکدام یکی از شریان های اصلی را خوب می شناسد،

هیچ کدام به تنهایی راهی به شاهرگ اصلی ندارد

و این یعنی همان بی مهره بودن نظام و قحط الرجالی که دوستانمان با "برو بابا" از کنارش می گذرند

این خیلی دردناک است که با کلی زیر و رو کردن،

 قدرت مدیریت را در یکی،

شجاعت برخورد صریح در سیاست خارجی را در یکی دیگر ،

تجربه را در دیگری

و تدبیر اقتصادی را تنها در نفر چهارم ببینیم.

آدم دلش می خواهد این 4 تا را بریزد توی هاونگ و بکوبد و یک آدم بهینه شده را از توی هاونگ درآورد.‌

هر کدام که روی کار بیاید توی ماجراهای زیادی حرصمان خواهد داد

مگر آن‌که خدا توی این مقطع از تاریخ یک استثنایی قائل شود و قاعده ی لطفش را قویّاً شامل حال رئیس جمهور هم بکند!

 

...

*از این حالم خیلی هم حالم بد نمی شود! درواقع خوب است همه مان یک سرکی به درون خودمان بزنیم و مطمئن شویم همچین اضطرابی داریم یا نه، که اگر نداشتیم بهتر است سریعاً از خودمان ناامید شویم

  • م.م

اعتبار مردم، در دنیا به مال است و در آخرت، به عمل

شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت

  • م.م

ماه رمضان پارسال

بالای کوه (تپه‌ی کلکچال)

نصف شب یا دم دمای صبح بود که

یک اصطلاحی به کار برد حاجاقا:

"جدی بشیم"!

هی هم با صلابت خاصی تأکید می کرد

ازمان خواهش می‌کرد که؛

«...قبل از اینکه امام زمانمان ظهور کنند دست از این شوخی شوخی زندگی گذراندنمان برداریم...»

همه اش را می دانستیم ها!

اما حرف هایش «جور دیگری» به جانمان نشست

ترسیده بودیم!(حاجاقا کلاً کارش این است که به ما جو بدهد و ما کارمان این است که جوگیر شویم و فی الساعه فراموش کنیم!)

دعایمان کرد

گفت از زیان حضرت زهرا (س) دعایتان می کنم

...

 ائمه، هر کدام به قول مشابهی این گونه دعا می فرموده اند که - نقل به مضمون- :

«خدایا

ما را سر کاری بگذار،‌ که سر  ِ‌ کار نباشم!»

و به قول حضرت زهرا (س):

ما را مشغول به کاری کن که برای آن ساخته شده ایم...


و این ما هستیم که دیگر خودمان باید بفهمیم و شاخک هایمان تیز شود که قطعاً‌ آن کار همانی ست

که یک ریطی به مولایمان پیدا کند


به قول آن نوشته ی زیر عکس شهید احمدی روشن:

«ظهور اتفاق می‌افتد،‌ مهم آن است که ما در ظهور چه نقشی داشته باشیم»


خیلی دارم این روزها با خودم مبارزه می کنم

مبارزه ای که از منظر «اهل عقل!» دیوانگی ست!

یک مدرک تپل در دست دارم و راه‌های خوبی، که می توانند آغازگر یک زندگی مرفه ژیگولانه ی لذت بخش باشند

الحق که مبارزه‌ی سنگینی ست تقابل عشق و عقل

ایمان و یقین تنها سلاح این میدان اند

... دستم را از این تسلیحات الهی ات خالی مکن!...

- - -


به لنز دوربین اش نگاه کن

او هنوز هم همان جا نشسته است

و منتظر است

تا روایت گر جهاد اکبر تو باشد...

  • م.م



یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ

فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً

اى آن که خدایى که تو را خلق کرد پیش از خلقت بیازمود
 و در آن آزمایش بر هر گونه بلا و مصیبت تو را شکیبا و بردبار یافت
...


- - -

ما که خودمان خوب می دانیم چه کاره‌ایم زهرا‌ جان

خوب می دانیم مثل شما که نه حتی،‌مثل شیعیان شما هم، «امتحان درست پس داده» نیستیم و نخواهیم بود

دلمان خوش است به آویزان خاندان شما بودن!

امیدمان همین یک جاست خوب

ولله که حرص شیعه، ‌بهشت نیست

بهشت برایمان بهانه ای برای درک وجود شماست

دعایمان کنید مادر...

دعایمان کنید توفیقمان بدهند

از آن توفیق‌هایی که وقتی به کسی می دهند، ته اش برایش گران تمام می‌شود و عاقبتش ختم به شهادت می‌شود!‌ ...
  • م.م
غایت خلقت جهان، پرورش انسان هایی است که در برابر شدائد بر هرچه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند.
شهید آوینی

- - -
خوش حالم که هنوز آن‌قدر به فکرم هستید که به لحظات بی قراریم نور امید بپاشید
شاید هم بعد از شهادتتان،‌این خداست که به وسیله‌ی حرف های شما با ما حرف می زند، مثل شعرهای حافظ،‌که آدم می‌ماند از خودش بخواهد یا از خدا، یا از هر دو... به هرصورت، این بار هم از آن دفعات استثنائی در برخورد با حضور شما در زندگیم بود. چقدر که چراغ هدایت در زندگی‌هامان پررنگ است و چقدر که سر به هوایی‌هامان زیاد...

  • م.م
رنج اگر هست نه از جاده که از ماندن هاست
ور نه سرباخته را زحمت سردرد نبود
  • م.م

وقتی دل آماده نیست

ثانیه های ناب را بی وقفه از دست می دهد

ابرهای شهود را بی آن که قطره ای ببارند فراری می دهد...

 

دل مراقبت می خواهد

آن قدر مریض شده است

که یک ظهر تا شب طول می کشد تا غم از دست رفتن استاد تازه اش به دلش بنشیند

(فقط یک جلسه توفیق حضور در درس استاد را داشتم، بعدش هم که بچه ها گفتند بیماریشان شدت گرفته و کلاس ها ادامه پیدا نخواهد کرد، زیاد هم فرقی برایم نمی کرد! آخر حرف های استاد به نظرِمنِ فیلسوفِ فقیهِ عالمِ همه چیز تمام، زیادی بدیهی می نمودند!آن قدر که نمی فهمیدم ...)

اما حالا می فهمم،‌همان «فرقی نمی کرد»ها چقدر فرق می کرد،‌ چه برسد به همه‌ی «چقدر فرق می‌کرد»‌هایی که این سال ها از دست داده ام

 

91 سال عجیبی بود ، هست

کمر همت را به «گرفتن» بسته است

شاید هم مثل همه‌ی سال های دیگر شمسی و قمری و میلادی این دنیا..

نمی دانم دلخوشی هایم چقدر دوام دارند

نمی دانم حال دلم با شروع سال جدیدی که با فاطمیه و نمایشگاه و جنوب قرار است پا بگیرد

بهتر می‌شود؟

می شود حال دل شب های قدر 88؟

می شود حال نمازهای رمضان سال آخر دانشگاه قبلی؟


وقتی دل آماده نباشد

هزار چله و نماز و دعا تیمارش نمی کند


فی الحال،

یک چیز جز بوی حرم حسین(ع) می تواند مرا به کنارگذرهای جاده‌ی آدمیت برگرداند؛

بوی اسفند گاهیِ خاک خوزستان

یعنی حتی بدم نمی آید الان توی بیابان های هویزه نصف شبی رها شوم و از ترس جان بدهم!‌

می گویند هویزه تا کربلا 20 کیلومتر است

با وجود شرط 90 درصدی تکه پاره شدن توسط گرگ ها هم،‌ در این لحظه،‌ بودن روی آن خاک ها برایم شیرین‌تر از نشستن پشت این قوطی لعنتی ست


امان من النار لزوار الحسین ...

از همان جا بود که راهی دیار محبت و کربلا شدم،‌

هر چند کربلایی نماندم؛

اما فهمیده ام؛

‌از آن جاست که می شود کربلا را فهمید

امان من النار لزوار الحسین ...

 

 

  • م.م

قالب:

مقایسه ها زیادی ابتدایی بود. چند تا بچه ی "غیر هنریِ هیچی ندون" هم که اون صحنه ها رو میدادن دستشون، بهتر مونتاژ می‌کردن و یه مقدمه و مؤخره میدادن به کار! نتیجه گیریشم نخواستیم حتا! اما خوب، خوبه که بالاخره یکی یه چیزی گفته. از هنریا که دودی بلند نمیشه، حق همینه که کار بره دست فنی ها،‌ یه حرفی میزنن و تکونی به خودشون و بقیه می‌دن.

محتوا:

حرفای تکراری

اثر:

1- صحنه های خاک سپاری شهدا تو دانشگاه برام غیرقابل تحمل بود؛ یادم میومد به تجربه‌ی خاکسپاری شهدا توی دانشگاه خودمون، یکی دوماه بعد اون فاجعه؛ بهار سال 85. وقتی بچه ها با افتخار از غیرت انجمنیای شریف حرف می زدن و شیرمون می کردن که ما هم همون تجربه رو تکرار کنیم ... از پپه بودن خودم تو اون سال ها حالم بد میشه...وقتی حتا بعد این موضوع هم نفهمیدم انجمن و کمپین و دوره های ادبیات زنان اون ساختمون عتیقه ی میدون انقلاب بچه ها چه معنی میده...

2- چند تا جمله‌ی سید علی روحانی ( ... وقتی به این تشخیص برسیم که امکان اثرگذاری‌مون وجود داره، قطعاً این‌جا رو ول نمی کنیم بریم، حتی اگر احساس کنیم امکان اثر‌گذاری هم کمه... ما در برهه‌ای از تاریخ هستیم که شیعه حکومت داره، اون چیزی که خیلی مهمه اینه که کارایی همچین حکومتی نشون داده بشه و اثبات بشه...)

+

گریه ی زیبای دکتر مشایخی، وقتی از رفتن و موندن می گفت

به دل نشست

همینشم خوبه

- - -

مینو می خواد بره

دوست ندارم نتیجه بگیرم که همه چیز سرجای خودشه ...

  • م.م

«اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر.

پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد، از ویرانی خانه‌اش نمی‌هراسد...»

سید مرتضی آوینی

  • م.م

فردا اربعین است

و احتمالاً مراسم تشییع این استاد بزرگوار

تازه داشتیم  آشنای درگاهتان می‌شدیم ...

آه، اِی دریغ و حسرت همیشگی؛

ناگهان چه‌قدر زود دیر می‌شود...


در روایت است که «هرگاه عالمی از دنیا می‌رود رخنه‌ای در دین ایجاد می‌شود.» و ما اکنون غصه دار این رخنه‌هائیم،‌

با این‌‌حال

درگذشت خوبان، ما را برای یادآوری حالِ خودمان عزادارتر می‌کند،‌

می‌شود ما هم

روزی

اربعینی

فدایی حسینت شویم آیا؟

- - -

«... از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد...»

توصیه‌های آقا مجتبی تهرانی درباره "حیا"


  • م.م

حس آدمی را دارم که از یک اتفاق عظیم جا مانده است.

این روزها، ‌تصویری که خیلی در ذهنم چرخ می‌زند،‌ صحنه‌های ضجه‌ی رزمندگانی است که از رفقای شهیدشان جا مانده بودند. چه صحنه های امروزیشان در مراسم ها و حسینیه ها و عاشوراها و چه دیروزهایشان در "روایت فتح" ها

زیارت اربعین که به فرمایش امام یازدهم‌مان یکی از 5 نشانی شیعه بودن است، در سال‌های اخیر و در قالب پباده‌اش ، تبدیل شده است به یکی از شگرف‌ترین نمایش‌های تجمیع ارزش‌های شیعه بودنمان – شهادت و انتظار فرج- و آن قدر بزرگ و عزیز است که تشبیه رفقای زوارمان که لیاقت طی این مسیر را پیدا کرده‌اند، به رفقای شهید رزمندگان دیروز، زیادی هم بی‌راه و جوزده ننماید!

غصّه این‌جاست:

شب یلدا، پیاده که سمت حرم دختر موسی‌بن‌جعفر می‌رفتیم، دکتر از حاجاقا ابوترابی یاد می‌کرد. می‌گفت آن سال‌ها که هنوز راه کربلا بسته بود و داغش به دل ایرانی‌ها مانده بود، ایشان زیارت پیاده‌ی امام رضا (ع) را پایه‌گذاری می‌کند به عشق روزی که راه کربلا باز شود و دل‌هایی که در مسیر خراسان تمرین داده شده بودند را راهی دیار نینوا کنند. در یکی از این مسیرهای پیاده،‌ حال ایشان را می‌پرسند و ایشان می‌گوید: می‌ترسم از روزی که راه کربلا باز شود، ‌اما آن‌وقت دیگر دل‌ها از فرط گناه و غفلت اجازه‌ی طی آن مسیر را نیابند! (نقل به مضمون)

شادی روحش، فاتحه‌ای می‌خوانیم،‌با شرمندگی؛ ما جاماندگان آن دیار...

 

- - - - - -

"فقط یک جمله در باب اربعین عرض کنم؛ آمدن اهل‌بیت حسین‌بن علی(ع) به سرزمین کربلا، که اصل این آمدن مورد قبول هست، اما سال اول یا دوم بودن آن معلوم نیست، فقط برای این نبود که دلی خالی کنند یا تجدید عهدی بکنند؛ آنچنان که گاهی بر زبان‌ها جاری می‌شود. مسأله از این بسیار بالاتر بود. نمی‌شود کارهای شخصیتی مثل امام سجاد(ع) یا مثل زینب کبری(س) را بر همین مسائل عادی رایج ظاهری حمل کرد، باید در کارها و تصمیمات شخصیت‌هایی به این عظمت در جست‌وجوی رازهای بزرگتر بود. مسألۀ آمدن بر سر مزار سیدالشّهدا(ع)، در حقیقت امتداد حرکت عاشورا بود. با این کار خواستند به پیروان حسین‌بن علی(ع) و دوستان خاندان پیغمبر و مسلمانانی که تحت تأثیر این حادثه قرار گرفته بودند تفهیم کنند این حادثه تمام نشد؛ مسأله با کشته شدن، دفن کردن و اسارت گرفتن و بعد رها کردن اسیران خاتمه پیدا نکرد؛ مسأله ادامه دارد.

به شیعیان یاد دادند اینجا محل اجتماع شماست؛ اینجا میعاد بزرگی است که با جمع شدن در این میعاد، هدف جامعۀ شیعی و هدف بزرگ اسلامی جامعۀ مسلمین را باید به یاد هم بیاورید. تشکیل نظام اسلامی و تلاش در راه آن حتی در حد شهادت، آن هم با آن وضع! این چیزی است که باید از یاد مسلمانان نمی‌رفت و خاطرۀ آن برای همیشه زنده می‌ماند. آمدن خاندان پیغمبر، امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) به کربلا در اربعین به این مقصود بود."

 (خطبه‌های نمازجمعه تهران، 24/7/1366، به نقل از کتاب «آفتاب در مصاف»، انشارات موسسۀ انقلاب اسلامی-دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای، ص236.)

 

- - - - -

این‌طور که به‌نظر می‌رسد، استقبال و آگاهی ملت از برنامه‌ی پیاده‌روی اربعین، خیلی بیشتر از حد انتظار اصحاب رسانه بود! این یک هفته‌ی اخیر باورم نمی‌شد وقتی می‌دیدم از هر قشری در این باره صحبت می‌کردند، هرچند پیامک‌های خداحافظی آتش به دلمان می‌زد ، اما خوشحال کننده هم بود... خبر می‌رسید از همراه شدن پسرهای قرشمال دانش‌آموز با کاروان، همراه شدن دوستی که مشکل جسمی داشت،‌ پیری که یک ساعت پیاده روی در تهران برایش فاجعه بود، و دوستانی زلال‌تر از آب و آئینه...

هرچند کار، کار خود ارباب است، اما دست بزرگانِ بچه‌های بیان معنوی، دانشگاه های هنر،تهران،‌امام صادق و رفقای‌ عهد آدینه ای و سایرینی که در این پروژه‌ی فرهنگ‌سازی تلاش بسیار کردند را می‌بوسیم و در حسرت می‌مانیم برای هم‌سفری با ایشان در اربعینی دیگر...

 - - -

ب.ن:  دوست دارم گاه نوشتِ آقای یانون را

  • م.م

دلمان یلدایی نبود، پس زدیم به ببابان‌های جنوب تهران، آن‌جا که می‌شود اصلاً شهری نباشی

جمکران خلوت بود، گمان می‌کردیم دل‌های زیادی شب یلدایی که قرار بود تازه پایان دنیا هم باشد(!)، همراه باشند که نبودند.

بلوار "انتظار" را از راه آهن پیاده گز می‌کردیم، با آهی و صوتی از حسرت های اربعینی، خاصه که "دکتر" جانمان هم راهی بود...

شیدایی واقعی اهالی قبیله‌مان را آخرشب توی حرم دختر موسی‌بن‌جعفر دیدیم؛ آن‌جا که گروهی از جوانان قمی که احوالاتشان خیلی تازگی داشت،‌ توی سرمای آن دیار، علمشان را جلوی حرم بر زمین و خودشان پهن بر حیاط حرم شده بودند(!) تا اربعین‌شان را در شب میلاد و شهادت*،از بانوی‌مان بگیرند. هرچند، طبیعتاً‌ آن‌ها که رفتنی بوده اند معلوم شده‌ بودند اما بی‌نوایانشان هم دلشان جور دیگری بود دیگر خوب!







- - -

صبح فردا؛

و وقتی باران رحمت چکیدن گرفته بود...






یعنی حتی کفش مارک‌دارت هم که ناغافل سوراخ شده باشد و پایت با همان چند قدم اول با چلپ و چلپی حزن‌انگیز ساز بزند، نمی‌تواند جلوی ولعت را برای گز کردن حیاط و عکاسی از آن صحنه‌ی سورپریز حضرت معصومه ای بگیرد، اگر باشی!


- - -

*شب میلاد موسی‌بن ‌جعفرعلیه‌السلام و شهادت حسن‌بن علیعلیه‌السلام (به روایتی که می‌گویند موثق تر از روایتِ 28 صفر است)
- ار لنگه کفش که بگذریم،‌ دعا گوی همه‌‌ی همه‌ هم بودیم

  • م.م

کاش

پایان این دنیای بدون تو بود امروز؛

جمعه؛

21 دسامبر 2012 میلادی

  • م.م

حس پیری را در عنفوان جوانی هم تجربه کردنش وحشتناک است ها! آه از این مزخرف نوشت های آخر شبی... جوان‌تری ها حس های بهتری در چنته داشتی دنیا... امروز از امور دانشجویی زنگ زدند، پول می خواستند برای جشن فارغ‌التحصیلیِ پیش از دفاع!‌ چه ذوقی داشتند برای بیرون کردنمان. خانوم امور دانشجویی با پررویی تمام 50 تومان هم طلب کرد برای کرایه‌ی آن لباس کذائیشان و کلاهی که یا سرت نمی‌گذاری یا اگر گذاشتی باید بروی و جلوی در 50 تومانی و به سنت دیرینه ای که نمی‌دانم از کجا درش آورده اند،‌ مثل همان توپ قلقلی ای که بابایمان وقتی مشق‌هایمان را خوب می‌نوشتیم به‌مان جایزه می‌داد هوایش کنی و تظاهر کنی حواست هست که نمی‌افتد بالای سردر تاریخی دانشگاه! چه حال و هوای خنده دار غم‌انگیزی...

- - -

گاهی بدک نیست وبلاگ محل حس‌و‌حال‌نوشت های روزمره‌ی الکی شود... خاصیت‌هایی دارد

  • م.م

بین بدها هم تفاوت هست خیلی!

بدهایی که خوب‌ها را دوست دارند، ‌بالاخره یک روزی، یک جایی توی زندگی‌شان خوب می‌شوند.

بدهایی که احترام خوب‌ها را دارند ...

آخرش خوب می‌شوند، آزاد می‌شوند.

- - -

اگر نگفته بود تا زینب(س) نبخشدم از اسب پیاده نمی‌شوم،

اگر نام فاطمه (س) که آمد،‌ به احترامش سکوت نکرده بود،

اگر ادب نکرده بود، کارش به آسمان نمی‌کشید.

نام فاطمه و آه دل زینب دل‌های بد را خوب می‌کنند.

دل‌ها را از هرچه بدی آزاد می‌کنند؛

نام فاطمه و آه دل زینب...

 - - -


خدا نیاورد روزی را که عشق حسین علیه‌السلام در دلمان "قاطی" پیدا کند... خیلی باید هوای آزادگیِ "دل" را داشت،خیلی...

  • م.م
script language=’JavaScript’ type=’text/javascript’ src=’http://scas.ir/wp-content/uploads/2012/12/scas-right.js‘>